نگاهی به باید و نباید های جنگ روسیه و اوکراین

1

✍محمد بیرانوند

نگاهی به باید و نباید های جنگ روسیه و اوکراین

 

بوی باروت، صدای شلیک بی وقفه مسلسل ها و جنگ رسانه ای باری دیگر قلب اروپای سبز را فرا گرفته است. قاره ای که پس از تسلیم آلمان نازی به قوای متفقین دیگر جنگ میان کشور های بزرگ را به خود ندید و بیشتر سرگرم تشکیل سازمان و مجامع ضد جنگ و طرفدار صلح شد. هرچند که گاهی در برخی از مناطق کوچک آن زد و خورد هایی دو یا سه ساله میان کشورک های کوچک بوجود آمد اما هیچ گاه پس از ۱۹۴۵ میلادی جنگ میان ملت های بزرگ را تجربه نکرد. اروپا به ساخت و ساز و پیشرفت صنعتی و تکنولوژی روی آورد و با سیاست خارجه خود شروع به ساختن امپراطوری در دیگر قاره ها برای تامین منابع معدنی، انرژی و ایجاد بازار فروش برای محصولات خود مشغول شد. گویی اروپا همانند یک خانواده زیر چتر امنیتی پایدار و با آرامش مشغول پیشرفت بود. امنیتی که در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ با تحرکات نظامی روسیه در مناطق شرق و جنوب اوکراین به یکباره از بین رفت. جهان در شوک و رسانه ها مات و مبهوت در بطن زمان متوقف شدند. خبر درست بود ارتش روسیه برای حمایت از مردم روس تبار مناطق شرقی و جنوبی اوکراین حمله نامتعارفی را آغاز کرده بود. با شروع جنگ میان روسیه و اوکراین سوالی بزرگ تمام رسانه های جهان را پُر کرده بود: علت شروع این جنگ چیست؟

برای رسیدن به پاسخ این سوال باید شرایط تاریخی اروپا را در دوران جنگ سرد، دخالت های دولت های آمریکایی پس از جنگ سرد در امور کشورهای اروپایی بررسی و تفکر سیاست خارجه، نگاه لجستیکی و دکترین سیاسی روسیه را تحلیل نمود. در این کتاب می خواهیم تمامی عوامل شروع جنگ در قاره اروپا پس از جنگ جهانی دوم، دلایل دخالت مکرر کشور های سوم در شروع جنگ را بررسی و نگاه هر دو دولت روسیه و اوکراین به شرایط جنگی – سیاسی را مرور کنیم. چرا که این جنگ ممکن است به آغاز جنگ جهانی سوم بیانجامد. ابتدا نگاهی کوتاه به دوران جنگ سرد خواهیم داشت و بعد به گرما گرم شلیک توپ ها و خون سرد شده سربازان در سرزمین اوکراین می پردازیم.

 

جنگ سرد دعوای میان دو قدرت

آلمان نازی با تسلیم شدن در برابر قوای متفقین توهمی بزرگ برای دو کشور بوجود آورد. توهمی که به تنش های سیاسی و نظامی در سراسر جهان میان شوروی سابق و ایالات متحده آمریکا ختم شد. این توهم کسب قدرت مطلق در سراسر دنیا بود. جنگ سرد به دوره‌ای از رقابت، تنش و کشمکش ژئوپلیتیکی بین اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش (بلوک شرق) و ایالات متحده آمریکا و متحدانش (بلوک غرب) بعد از جنگ جهانی دوم گفته می‌شود. به‌طور کلی دوره زمانی جنگ سرد از ۱۹۴۷ و آغاز دکترین ترومن تا فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ در نظر گرفته می‌شود. به دلیل آن‌که در این دوران هرگز درگیری نظامی مستقیم میان نیروهای ایالات متحده و شوروی به وجود نیامد اما گسترش قدرت نظامی و کشمکش‌های سیاسی منجر به جنگ‌های نیابتی و درگیری‌های مهم بین کشورهای پیرو و هم‌پیمانان این دو ابرقدرت شد، از واژه سرد برای توصیف این جنگ استفاده می‌شود. ریشه‌های جنگ سرد به پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم و پایان اتحاد موقت آمریکا و شوروی بر علیه آلمان نازی و در ادامه درگیری ایدئولوژیک و ژئوپلتیک دو کشور برای گسترش نفوذ جهانی بازمی‌گردد. ترس از دکترین نابودی حتمی طرفین باعث شد تا هیچ‌یک از دو طرف حمله پیشگیرانه اتمی را آغاز نکنند. به غیر از مسابقه تسلیحات هسته‌ای و استقرارهای مرسوم نیروهای نظامی دو طرف از راه‌های دیگر همچون جنگ روانی، کارزارهای تبلیغات سیاسی، جاسوسی، تحریم‌های اقتصادی گسترده، رقابت در مسابقات ورزشی و فناوری مثل رقابت فضایی برای اثبات برتری خود استفاده کردند.

این جنگ به چهار مرحله تقسیم می شود. مرحله نخست این جنگ بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم در ۱۹۴۵ آغاز شد؛ آمریکا به دلیل ترس از حمله شوروی در ۱۹۴۹ پیمان اتحاد نظامی، ناتو، را شکل داد و سیاست خارجی با نام سد نفوذ در برابر گسترش نفوذ شوروی را تعریف کرد. شوروی در پاسخ به ناتو و در ۱۹۵۵ پیمان ورشو را شکل داد. محاصره برلین ۴۹–۱۹۴۸، جنگ داخلی چین ۱۹۵۰–۱۹۲۷، جنگ کره ۱۹۵۳–۱۹۵۰، بحران سوئز ۱۹۵۶، بحران برلین ۱۹۶۱ و بحران موشکی کوبا ۱۹۶۱ بحران‌های اصلی این دوره بودند. در این سال‌ها آمریکا و شوروی بر سر گسترش نفوذ و کنترل کشورهای آمریکای لاتین، خاورمیانه، کشورهای تازه استقلال یافته آفریقا و کشورهای آسیا رقابت کردند.

مرحله دوم این جنگ با ” بحران موشکی کوبا ” آغاز شد. شکاف چینی-شوروی روابط کشورهای کمونیستی را پیچیده کرد. در دیگر سو فرانسه، از متحدان اصلی آمریکا خواهان استقلال عمل بیشتری شد. در ۱۹۶۸ شوروی و متحدانش برای سرکوب بهار پراگ به چکسلواکی حمله کرد. آمریکا نیز در دهه ۱۹۶۰ با مشکلات داخلی همچون جنبش حقوق مدنی سیاه‌پوستان و مخالفت با درگیری ایالات متحده در جنگ ویتنام روبرو گشت. در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ جنبش‌هایی بر علیه آزمایش جنگ‌افزار هسته‌ای و به نفع خلع سلاح هسته‌ای شکل گرفتند و یک جنبش جهانی ضد هسته‌ای و به‌طور عمومی یک جنبش صلح در سراسر جهان به وجود آمد که تظاهرات‌های ضد جنگ فراوان در گوشه و کنار دنیا حاصل این کوشش‌ها بود. در دهه ۱۹۷۰ هر دو سوی درگیر تصمیم گرفتند مذاکراتی برای گسترش صلح و امنیت برگزار کنند. دتانت (کاهش تشنج)، گفتگوی محدودسازی جنگ‌افزار راهبردی و گشایش روابط چین و آمریکا در پی سفر ۱۹۷۲ نیکسون به جمهوری خلق چین از دست‌آوردهای اصلی این مذاکرات بودند.

سومین مرحله این جنگ با حمله ارتش سرخ شوروی به خاک ” افغانستان ” آغاز شد. در پایان دهه ۱۹۷۰ و در پی حمله ۱۹۷۹ شوروی به افغانستان دوره کاهش تنش از میان رفت و جنگ سرد وارد دوره‌ای تنش‌زا و سومین مرحله خود شد؛ آمریکا به عنوان بخشی از دکترین ریگان فشارهای نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی فراوانی بر شوروی وارد کرد و این در زمانی بود که شوروی خود در دوره‌ای از رکود اقتصادی به سر می‌برد و با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کرد. در پی این فشارها و از میانه دهه ۱۹۸۰ جنگ سرد وارد چهارمین مرحله خود شد. رهبر جدید اتحاد جماهیر شوروی، میخائیل گورباچف، اصلاحاتی با نام‌های گلاسنوست (فضای باز) در ۱۹۸۵ و پرسترویکا (بازسازی) در ۱۹۸۷ را آغاز کرد و به حضور نظامی شوروی در افغانستان پایان بخشید. در این زمان تلاش‌ها برای دست‌یابی به استقلال بیشتر در کشورهای اروپای شرقی بیش از پیش شد و گورباچف با ادامه پشتیبانی نظامی از دولت‌های این کشورها مخالفت کرد. به دنبال تصمیم گورباچف انقلاب‌های فراوانی در ۱۹۸۹ در بلوک شرق روی داد که سرنگونی دولت‌های کمونیست حاصل این انقلاب‌ها بود. خود حزب کمونیست شوروی نیز کنترل اوضاع این کشور را از دست داد و به دنبال کودتای ناموفق اوت ۱۹۹۱ این حزب در شوروی ممنوع شد. در دسامبر ۱۹۹۱ و در پی اعلام استقلال جمهوری‌های تشکیل دهنده اتحاد جماهیر شوروی این کشور رسماً منحل شد و دولت‌های کمونیست فراوانی نیز در آفریقا و آسیا از میان رفتند تا آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت باقی مانده در جهان و پیروز جنگ سرد شناخته شود.

جنگ سرد با دسیسه های ” رونالد ریگان ” و ضعف مدیریتی و سیاسی ” گورباچف ” در شروع دهه ۹۰ میلادی به پایان رسید. جهان باری دیگر بوی صلح را حس کرد و آزادی سیاسی در اروپا در حال شکل گرفتن بود. اما این صلح و آزادی رنگ بویی از جهان امپریالیسم داشت جهانی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دیگر تک قطبی شده بود. دنیای امپریالیسم به فرماندهی ایالات متحده آمریکا جنگی پنهان زیر پوست سیاست، اقتصاد، فرهنگ، تجارت و مسائل لجستیکی سراسر جهان آغاز کرد که این مسئله دلیلی شد بر جنگ های بی پایان در خاورمیانه، قاره آفریقا و تنش های دائم سیاسی در آمریکای لاتین و شلیک اولین گلوله برای آغاز جنگ میان روسیه و اوکراین.

مهدی بیرانوند روژمان
۱ مارس ۲۰۲۲ – سنندج

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید